- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
ورود به ماه محرم
عــالــم به ماتــم تو حـسـیـنـیـۀ غــم است یعنی که فصل سوک و عزا، فصل ماتم است از عــرش تابه فــرش تمــام فــرشتگــان فــریــاد می زنـنـد که مــاه مـحّــرم است هفت آسمـان پُر است ز گــرد عــزای تو چشمـان مهر و ماه ز داغ تو پُر نم است کـعـبـه سیــاهپــوش عــزایت شد و هنوز شور غمت به سینۀ پُر شور زمـزم است بعد از گــذشت این همه سال از شهادتت گلزار دین هنوز ز خــون تو خُـّرم است تا با خــبــر شــوند همه عــالــم از غمت یــادآور غــم تــو رســول مــکّــرم است تا فـیـضی از فتضـیلت غــم هـای تو برند خلوت نشیـن سوک تو موسی و آدم است هرجا به پاست محفل سوکت، به پیش چشم تصویر کــربــلای تو آنجـا مـجـسّـم است از هـر غــمی که بر دل ما خیمـه می زند فــرمــوده اند گــریــۀ بر تو مــقّــدم است از حُرمت غمت چه بگویم که تا به حشـر زهــرا سیــاهپــوش عــزایت دمــادم است چون محتشم وفائی غمـگـین به گریه گفت «باز این شورش است که در خلق عالم است»
: امتیاز
|
ورود به ماه محرم
بـسم رب الـفـاطـمـه آغــاز کردم گریه را از گلــوی بغـض هایم بــاز کردم گریه را مثل یک مادر که فرزندش ز دستش میرود اقـتــدا کــردم به او ابــراز کـردم گریه را این سیاهی های هیئت چادر خاکی او است با غــم پنهانی اش هـمراز کــردم گریه را تا که از ذکر غـریب مــادر افـتـادم ز پـا با نگــاه او پــر پــرواز کــردم گــریـه را سایه ای را بر سرم حس میکنم در روضه ها در پنــاه فــاطـمـه آغــاز کـردم گــریه را گفته اند، اذن دخول ماه غم یا فاطمه است روزی اشک محرم های ما با فاطمه است شال غم بر روی دوشم پیرهن مشکی به تن آرزو دارم شود این جامه بر جسمم کفن محتشم دم میدهد باز این چه شور وماتم است گویی آویزان شده از عـرش کهنه پیرهن تا که از خانه به قصد روضه بیرون میزنم حــیــدر کــرار می آیــد به اسـتـقـبـال من فــاطمه پایین مجـلـس می نـشـیند پیش در می نشاند صدر مجلس گریه کن ها را حسن خواهرش برسینه میکوبد برادر کاش کاش وقت بوسه از رگت میرفت جــانم از بدن آنقدر پــای تنت بر سیــنه و بر سـر زدم پیش چشمم پرپرت کردند و من پرپر زدم
: امتیاز
|
ورود به ماه محرم و ورود به کربلا
سورۀ غــم می رسد، آیات مـریم میرسد عطر سیب و بـوی اسپند مُحــرّم میرسد دست خود را روی سینه میگذارم با ادب آه، دارد مــادری با قــامت خــم میـرسد میزبان، زهرا که باشد من خیالم راحت است چون که الطافش به مهمان ها دمادم میرسد انبیا پشت سر هم یک به یک صف بسته اند حضرت خاتــم برای خیــر مَقدم میرسد بار عام است و ضیافت خانۀ هیئت شلوغ نامه های دعوت از عـرش معظّم میرسد زیر و رو کردن فقط کار حسین بن علی ست در مُحرّم ارمـنی هم زیر پرچــم میرسد چایی روضه دوای درد بی درمان ماست بین این دارالـشّـفا پیوسته مــرهم میرسد با لباس مشکی اَم از قبــر می آیم بُرون یک نخ این پیرهن فــردا به دادم میرسد جبرئیل عرش خدا را آب و جارو می کند کــاروان کــربــلا از راه کـم کـم میرسد
: امتیاز
|
ورود به ماه محرم
فصل اشک و سوز و آه از پردۀ دل میشود باز چـشـمـانم به رنگ سرخ مایل میشود باز هم روح الامین مرثیه خــوانی میکند کاف و هاء و یا و عین و صاد نازل میشود با لباس مشکــی ام احــرام گریه بسته ام یک زیارت با هزاران حج معادل میشود سعی ما پای پیـاده از نجف تا کـربلاست شاهـراه وصـل ما این حد فــاصل میشود نیت گــریه نمــودم در نمــاز نـیـمـه شب چونکه روضه بهتر از درک نوافل میشود رکعت اول به یـاد تـشـنـه لبها ســوخـتـم رکـعـت بعـدی من گــودال کــامل میشود مادری پهلوشکسته میرسد از سمت عرش روضه از اینجا به بعدش سخت و مشکل میشود لحظه ای که سـیـنۀ ارباب سنگین میشود روضــۀ سنـگـیـن اربــاب مقـاتـل میشود نیــزه ها نــامهربان هستند اما لحظه ای مهربــان با حنجــر او تیــغ قـاتـل میشود سر غنیمت میرود گودال میگردد شلوغ وقت غـارت کـردن مشتـی اراذل میشود آه از آن لحظه ای که مادرش سر میرسد با تنی عـریان، تنی بی سر مقابل میشود
: امتیاز
|
ورود به ماه محرم
از ازل پـرچم به دوش ماه ماتم گشته ایم با نوای مادری محــزونه همدم گشته ایم ما همه انصار زهــرائـیم مردِ گــریه ایم محــرم غمخانۀ مــاه محــرم گـشـتــه ایم این لباس مشکی ام با اذن زهرا بر تن است زین سبب عمریست با این خانه محرم گشته ایم رد مکن ما را اگر چه غرق عصیانم ولی گریه ها کردیم و بر زخم تو مرهم گشته ایم روز محـشر یکدگــر را زود پیدا میکنیم سالها مانند کـعـبـه دور پـرچــم گشته ایم گریۀ ما باعث تسکـیــن قلب زینب است خاک بوسِ عمۀ ســاداتِ عالــم گشته ایم صبح، مغرب، شب، سحر، بزم عزا آماده است این دهه همسفرۀ فیضی دمــادم گشته ایم تا که فرصت هست باید گریه کرد وگریه کرد چونکه مهمان اجل ما نیز کم کم گشته ایم در حسیـنـیــه اگــر گــوش دل ما وا شود همنـوای مــادری با قـامت خــم گشته ایم
: امتیاز
|
ورود به ماه محرم
برپــا شده است در دل من خیمۀ غـمـی جانم چه نوحه و چه عزا و چه مــاتمی عمری است دلخوشم به همین غم که درجهان غیــر از غمت نداشتــه ام یار و همدمی بر سیــل اشک خــانه بنــا کـرده ام ولی این بیت سُـست را نفــروشم به عــالـمی گـفـتــی شکــار آتـش دوزخ نـمـی شــود چشمی که در عزای تو لب تر کند نـمی دستی به زلـف دستــۀ زنجیر زن بـکش آشـفــتــه ام میــان صـفــوف مـنـظّــمــی می خوانی ام به حُـکــم روایات روشنی می خــواهـمـت مطابق آیات مـحـکــمی ذی الحجّه اش درست به پایان نمی رسد تقــویــم اگــر نــداشتــه بـاشد مُـحــرّمی
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در ورود به کربلا
اینجا بهشت سرخ بدن های بی سـر است اینجا نگــارخــانـۀ گــل های پـرپر است اینجا منا و مشعر و بیت الحــرام ماست اینجا حــریــم قــرب شهیدان داور است اینجــاست قـتـلـگــاه شـهـیــدان راه حـق اینجا مزار قاسم و عباس و اکبــر است اینجا به جـای جـامــۀ احــرام مـا به تـن زخم هزار نیزه و شمشیر و خنجر است اینجا دو طفل زینـبـم افتد به روی خاک اینجا به روی سینۀ من قبر اصغر است این جا برای پیکــر صد چــاک عاشقان گرد و غبار کرب و بلا مشک و عنبر است اینجــا چو آفـتــاب سـرم بــر فــراز نـی بر کودکان در به درم سایه گـستر است اینجـا تــنــم به زیـر ســم اسب، تــوتـیـا اینجا ســرم به دامن شمـر ستمگـر است اینجــا به جـای جـای گـلـوی بُــریــده ام گل بوسه های زینب و زهرای اطهراست ایـنـجا به یــاد الـعــطــش کــودکــان مـن هر صبح و شام دیدۀ میثم، ز خون تر است
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در ورود به کربلا
بلا جویان سفر طی شد بود دشت بلا اینجا فرود آیید از مرکب، بود معـراج ما اینجا اگر ما موسم حج از وطن آواره گـردیدیم چه کاری با صفا، دارد صفایی چون صفا اینجا منم آن باغبان و صد گلستان گل به همراهم که در آتش کِشد گلچین همه باغ مرا اینجا فلک کن میـزبانان را مُـهـیّـای پــذیــرایی که مهمانان رسیدند و شده مهمانسرا اینجا الا ای پور دلبند عــلـی دست خــدا عباس به پای دوست، دستت میشود از تن جُدا اینجا الا ای شبه پیغمبر، زنندت تیغ کین بر سر دو تا فرق تو میگردد شود پشتم دو تا اینجا
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب در ورود به کربلا
جز غم عشق تو دل آرزوی غــم نکند چـشـم دریــا هـوس بـارش شبـنـم نکند جز تو ای همسفر دختر زهـرا و علی کسی از نـالـه و دلـشـورۀ من کـم نکند ای حیــاتــم ز نـفـس های مسیحـائی تو نـفـسـی ده که هــوای دل من دَم نـکـند از خـدا خواه که در طیّ مسیر غــم تو این قد خم شده را بیش، از این خم نکند شب و روزی نگذشته همۀ عمر به من که دلــم یــاد تـو و یــاد محــرّم نـکـنـد خیمه را در دل صحرای عطش خیز مزن تا که اسبــاب فــراق تو فــراهــم نکند این دعا برلب من هرشب و روزی جاری ست که خــدا سایۀ تو از ســر من کـم نکند
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب در ورود به کربلا
این جا به غیر از شورهزاری نیست، برگرد در این خزان جای بهاری نیست برگرد دستــم به دامــانت، مكـش دامن ز دستم آرامـشـم این جــا قــراری نیست برگرد دیــدی تمــام نخــل ها ســر نیــزه بودند این باغ جــز ابـر غبــاری نیست برگرد این جا برای سر بریـدن دشت در دشت تیــغ است امّا هیـچ یــاری نیست برگرد از تــیــرهای حــرمـلــه پیــداست حـتّی رحمی به طفل شیرخواری نیست برگرد وقــتــی ز دستت آب مینــوشیــد دشمن دل گفت اینجا چشمه ساری نیست برگرد بــگــذار بــوســم بــوســه گـاه مادرم را آه این گـلــوی نیســواری نیست برگرد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب در ورود به کربلا
ای مرا از لـحـظـۀ دیــدار تاج سر حسین هم برادر بودی و هم یار هم یـاور حسین هر کجا بُـردی مرا خـرسند می بودم ولی این سفر بی تابم و محزونم و مضطر حسین این بیابان بوی هجران و غم و خون میدهد روی برگردان از این صحرای غم پرورحسین گر نــدارد کــربــلا قصد جــدایی بین ما پس چرا جا داده در خود این همه لشگرحسین گـفـتـه بودی میـهـمـانی مـی روم اما بگو میزبان آورده با خود پس چرا حنجر حسین آن عــرب با تیــرهای سهمگینش را بگو بر نمیدارد چرا چشم از علی اصغر حسین نیــزه داران گـوئیا بر هم نشانی می دهند از قد و بالای رعنــای علی اکبــر حسین عـده ای در بین نخـلستان کمین بنشسته اند قصدشان باشد گـمانم صید آب آور حسین این همه شمشیر و تیر از بهر استقبال نیست ترس آن دارم تو را بینم ولی بی سر حسین حیف از این گلها که با خود همسفر آورده ای بیم آن دارم که گردد باغبان پـرپر حسین
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در ورود به کربلا
زمیــن کــربــلا این جاست زینب! دیــار پُـر بــلا این جــاست زینب! تـحـمـل می کـنی؟ گــویــم بــرایت فــراق ما دو تـا این جاست زینب! صــدایــی آشنــا آیــد بــه گــوشــم که مـادر قبل ما این جاست زینب! چه سرهایی شکسته بین این دشت مـسیــر انـبـیــا ایـن جـاست زینب! بـرای خــواب پـنجــاه ســال پیشت دم تـعـبـیــرهـا این جــاست زینب! همان جایی که گـفـتــه «امّ أیـمن» زمیــن نیــنــوا، این جاست زینب! بــزن بــوسه تــمــام سـیــنــه ام را ضریح مصطفی این جاست زینب! همان جــایـی که قــرآن ها بـیـفـتـد به زیر دست و پا این جاست زینب! ببیــن نــرمیِ زیــر حــنــجــرم را فــرود نیــزه ها این جاست زینب! ببـیـن این مهــره های محـکـمـم را ذبـیـحاً بالـقـفـا این جــاست زیـنب! تمــام خــاک این صحـرا خــریـدم همه ســرّ خــدا این جـاست زینب! به مسلــخ پــا گــذاریّ و بــبــیـنـی غسیلاً بــالدّمــاء این جاست زینب! حنا از خون به گـیـسویت بگـیری حجــاب کبــریـا این جاست زینب!
: امتیاز
|
ورود کاروان سیدالشهدا علیه السلام به کربلا
او تــا رسیــد گــریــۀ دنـیــا شـروع شد سیـنـه زنــی عــالــم بــالا شــروع شــد این حس مادرانه كه دست خـودش نبود دلشــوره های زیـنب كبــری شروع شد وقت مــرور خـاطـره هـای گـذشتـه شـد اشك حــرم میــانــۀ صحــرا شروع شد ذكــر حــدیث پیــرهن ســرخ كــودكـی حرف از لباس یوسف زهـرا شروع شد وقتی لبــاس حـنجــر او را خــراش داد صحبت زطشت وحضرت یحیی شروع شد "واللهِ هــاهـنـا ذُبِــح طـفـلُـنـا الـرَّضیـع" دیگــر لهــوف خــوانـی آقـا شـروع شد واللهِ هاهنا سبِی...روضه خوان بس است شــرمنـدگی حضرت سـقــا شــروع شد یك تیــغ كند كــار خـودش را تـمام كرد غــارت نـمــودن تـنـش اما شــروع شد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب در ورود به کربلا
امروز محــرمـان حــرم سـایــۀ ســرم شــام دهُــم زمــان نـفـس هـای آخــرم امـروز بـیـن حـلـقـۀ شیــران هــاشمی شام دهــم به حـلـقـه زنـجـیــر پیکــرم امروز دختــرک ســر دوش عمو ولی شام دهم به گــریه که عـمـه گــل سرم امروز گـرد چـادر ما را تـکــانـده ای شام دهم به خــون تو آغشته معـجــرم امروز مانده ای که قــرارم شوی ولی شام دهــم به نـیــزه ســواری بــرادرم امــروز تـکّـه خــار ز پایــم در آوری شــام دهــم ز جـسم تو نیــزه در آورم امــروز دختــران تو در خیمه ها ولی شام دهــم در آتش خیـمـه من و خودم
: امتیاز
|
زبانحال اهل بیت در ورود به کربلا
بند بندم همه چون برگ خزان می لرزد کیست اینجا که دلم درد کشان می لرزد بین این دشت پُر از خار چو، طفلان حرم بیشتر قـلـبـم از این لشگـریان می لرزد بار مگشا و مزن خیمه بدین جا که زمین زیر سنگــی شمـشـیـر زنـان می لـرزد خواهرت در غم این خاک چنین میسوزد مادرت از غم این سوز چنان می لرزد بس که بر دست عـلـمدار تو دارند نگاه دختــرت از نظــر زخم زنان می لرزد کیست آن مرد کمان دار که این سوی رباب با تماشای همین تیــر و کـمان می لرزد
: امتیاز
|
زبانحال اهل بیت در ورود به کربلا
گـلـهـای اهل بیت به گـلـزار می رسـند مـوعـودیـان به موعد دیـدار می رسند اینجا زمان وصل چه نزدیک حس شود دلــدادگــان وصل به دلــدار می رسند این حاجیان که نیمه شب از کعبه آمدند آخر همه به کـوچه و بـازار می رسند این کاروان به قـافـلـه سـالاریِ حسین دارنــد با امـیـر و عـلـمـدار می رسنـد گاهی دم از شریعه و گـودال می زنند گاهی به تلّ خـاکی و هموار می رسند ناگــاه با بـرادر خود گـفت خـواهری: این نخـل ها به دیـدۀ من تـار می رسند این باغ هـای کـوفه چـرا نـیـزه داده اند این میوه ها چه زود سـرِ بار می رسند یک دختـر جـلیـلـه به بابا خطاب کرد: این نامه ها که از در و دیوار می رسند آن هیجــده هــزار نفـر که نــوشته اند: آقا بیــا، کجـا به تو ای یـار می رسند یک مادری به نغمه لالایی اش سـرود حتـمـاً به داد کـودک گهـوار می رسند ناگه سه ساله بر سرِ دوش عمو گریست این خارها به پای من انگار می رسند حالا حسین یک یکـشان را جواب داد: اینجا به هم حقایق و اسـرار می رسند اینجا زمین قـاضریه، دشت کـربلاست جایی که تیـرهای هـدف دار می رسند اینجـا به غـیر نـیـزه تعـارف نمی کنند از شام و کـوفه لشگر جرار می رسند سر نیـزه ها به پیکر من بوسه می زنند شمشیــرهای تـشـنـه و قـدار می رسند ذبـح عـظیـم پیش تماشـای زینب است شمر و سنان به قهقهه این بار می رسند حلــق عـلـی و قلب من و سیـنـۀ یـتـیم این نقطه ها به حرمله انگار می رسند اینجــا تــرحــمی به یـتـیـمان نمی شود زیــور فــروش های تـبه کار می رسند سرهایتــان به سنگ، هـمه آشنــا شـود بس هدیه ها که از در و دیوار می رسند
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب در ورود به کربلا
سایه ات تا روز محشر بر سر من مستدام بهـجـة قـلـبـی عـلـیک دائـما منـی السلام قرصِ قرص است از کنارت بودنم دیگر دلم تکیه گاه شانه های خـسته ام در هر مـقام پا به پایت آمدم یک عمـر همـدل همنفس پـا به پـایت آمدم هر جاکه رفتی گـام گام با تو این پنجاه سال احساس عزّت داشتم با تو در محـمل نشستم در کمـال احترام با تو تا اینجا رسیدم بی غـم و بی دردسر با تو میگویند از امنیتِ من خاص و عام اسم اینجا را که گفتی سینه ام آتش گرفت شعله ور شد خاطرم از غصه های ناتمام نخل می بینم؟! و یا اینکه سپــاه آورده اند سرنوشت ما چه خواهد شد اخا ماذا الختام؟ با تو دارم سایۀ سر با ابـالفضلت رکاب بی تو وای از ناقۀ بی محمل و اشک مدام با تو دور خیـمـۀ اهل حرم آرامش است بی تو وای از آتش افـتـاده بر جان خیـام با تو هر صبح آفتاب اول سلامـم میکند بی تو زینب میرود با درد و غم بازار شام با علی اکبر عـصای دست پیـری داشتم بی علی اکبر من و باران سنگ از روی بام با تو حتی ذرّه ای از حرمت من نشکـند بی تو ما را می برند اشـرار تا بزم حرام
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب در ورود به کربلا
رنگ ها رنگ خـزان است بیا برگردیم این سفــر بار گــران است بیا برگـردیم صحبت از جایزه و ملک ری و گندم بود خواهـرت دل نگــران است بیا برگردیم چشم شوری به علـی اکبرتان خیره شده قصۀ مــرگ جــوان است بـیـا برگردیم صحـبـت از دیــدۀ دریــایی عبــاس شده تیــرها بین کـمــان است بیا برگــردیــم دشمنت خیره شده بر خَـم انگشتری ات خنجرش نقــره نشـان است بیا برگردیم خواب دیدم که سرت بر سر خاک افتاده رنگ این خاک همان است بیا برگردیم یک طرف این همه زن درطرف دیگرجنگ لشگــری چشم چـران است بیا برگردیم
: امتیاز
|
مدح و مناجات با سیدالشهدا علیه السلام
روح مسیـح در نـفس جــانفزای توست خورشید انبیا سـر از تـن جــدای توست جان نبی تویی که «أنا مِن حسین» گـفـت خون خدا تویی که خدا خون بهای توست هرقطره اشکِ ریخته، یک بحر رحمت است هر سینهای که سوخته، یک کربلای توست از بس کـه تیـر و نیزه فـرو رفته بر تنت پـنـداشتـم کـه پیکـر تـو نـیـنــوای توست قـــرآن روی سیــنــۀ پـیـغـــمـبــر خــدا! باور کنم که دامن گـودال، جای توست؟ رود فـرات تو، نمی از اشکهای ماست لبخند سـرخ فـتح خــدا زخـمهای توست پـیـغمبــری نیامــده بعــد از نبـی، ولــی وحـی دوبـاره در نـفس دلربــای تـوست هر جـا کـه انـبـیـا همـه بـا هـم نشستهاند دیـدم خـدا مــؤسس بــزم عــزای توست میثم چگونه شرح غـمت را دهد حسین! جایی که خالق تـو مصیبت سرای توست؟
: امتیاز
|
مدح و مناجات با سیدالشهدا علیه السلام
دل را که گفته اند حـریـم خدای توست آری مقـدس است اگـر مـبـتـلای توست اشکی که پـاک می کـند آثـار جـرم را آن گریه های بر غم و بر روضه های توست ما را هوای جنت و حور و قصور نیست وقتی بهشتِ روی زمین کربلای توست وقف تو کرده است خدا هستِ خویش را کون و مکان و عالم امکان سرای توست وقتی که خون قلب تو بهر هدایت است انسان برای توست، مسلمان برای توست روز جزا کُـمـیـت همه لـنـگ می زنـد غیر از کسی که در همه عمرش گدای توست آری رسول هستی و از وحـی گفته ای گـودال قـتـلـگـاه تـو غـار حـرای توست داری ز قـتـلـگـاه به مـعــراج می روی این تــازه اولیـن قــدم مــاجـرای توست
: امتیاز
|
توسل به سیدالشهدا علیه السلام
اصلاً حسين جنس غمش فـرق مي کند اين راه عشق پيچ و خمش فرق مي کند
اينجا گــدا هميـشـه طلـبـکـار مي شود اينجــا که آمدي کـرمش فــرق مي کند شــاعــر شدم براي ســرودن بـرايشان اين خــانواده، محـتـشمش فرق مي کند صد مرده زنده مي شود از ذکر يا حسين عيـسـاي خــانواده دمش فــرق مي کند
از نــوع ويــژگي دعــا زيـر قـبـه اش معلوم مي شود حـرمش فــرق مي کند
تنها نه اينکه جنس غمش جنس ماتمش حتي سيــاهــي عـلـمـش فــرق مي کند
با پــاي نيــزه روي زمين راه مي رود خورشيد کاروان قـدمش فــرق مي کند
من از "حسينُ منّــي" پيــغــمـبـر خــدا فهميـده ام حـسيـن همش فــرق مي کند
: امتیاز
|